شب به یاد ماندنی
امشب
واقعا
یک شب به یاد ماندنی بود
برای من.
هر چند موقعی که کتابش را می خواندم
دلم می گفت
دیر یا زود
از نزدیک می بینمش
امشب
دیدارمان
از انتظارم
خیلی بهتر بود
دیدارمان هرچند کوتاه اما
واقعا صمیمانه بود
انگار سالها می شد که میشناختمش
مثل اینکه من با او زندگی کرده ام
در کنارش بوده ام در تمام سختی هایش در اسارت
حداقل از پد خندق
تا زندان های مخفی عراق
از ده بزرگ
تا سخنرانیش بعد از اسارت در دهدشت...
امشب
در یک دیدار خصوصی
مستقیم باهاش حرف زدم
بوسیدمش
و به او سر سلامتی دادم.
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۱ ساعت 1:18 توسط پاییز
|
